داستان مردی با کبوتر
اثر رومن گاری بسیار پیچیده
ی و معناگرا
اگر صدها کتاب ارزشمند خوانده اید چند بار جدی داستان را گوش کنید
اگر اینگونه نیستید از طنز بودن و داستان شیرینش لذت ببرید.
با تشکر از همراهی
مجید غفوری
جانی در ساختمان سازمان ملل مخفی می شود، پلیس هیچ اثری از او پیدا نمی کند. فقط می دانند یک کبوتر همراه دارد. یک نفر از محل پنهان شدن او خبر دارد: اُپی، واکسی سازمان ملل ماجرا را با رسانه ها فاش می کند. کار به جای باریک می کشد، اما.
اُپی قصد دارد از سازمان ملل انتقام بگیرد و جانی (مردی با کبوتر) را طعمه قرار داده تا بتواند از این راه پولی هم به جیب بزند. وقتی رسانه ها به ماجرا ابعاد بین المللی می دهند، پای روسیه هم وسط می آید. حالا شنیده می شود روسیه از جانی حمایت کرده است. مردم که پیش از این، حامی جانی بوده اند، اکنون مخالف او هستند؛ اما بالاخره اتفاقی می افتد و جانی .
از رومن گری در ایران کتابهایی مانند خداحافظ گاری کوپر»، زندگی در پیش رو» و پرندهها میروند در پرو میمیرند» منتشر و به فارسی ترجمه شده است. رمان مردی با کبوتر» از کتابهای کمتر شناخته شده ی او در میان فارسی زبانان است که در سال ۱۳۶۳ با ترجمه ی لیلی گلستان در ایران چاپ شد. رومن گاری این کتاب را با نام مستعار فوسکو سینیبالدی»، در سال ۱۹۵۸ و زمانی که عضو نمایندگان سازمان ملل متحد بود، منتشر کرده است. انتشارات گالیمار که این کتاب را در سال ۱۹۸۴ با نام رومن گاری منتشر کرد، در توضیحی نوشته است: رومن گاری در زمان حیاتش نخواست که پدرخواندۀ مردی با کبوتر» باشد، اما در میان کاغذهایش نسخهای بازنویسی شده که با دست تصحیح کرده بود، به دست آمد که باعث شد ما فکر کنیم او آرزو داشته روزی نسخۀ اصلی آن را منتشر کند.
لینک دانلود و معرفی کتاب صوتی مردی با کبوتر : 50 مگابایت
اثر رومن گاری
ترجمه لیلی گلستان
خوانش بهروز رضوی
قسمت زیبایی از کتاب
می خواهید بدانید چرا واکسی شده ام ؟ خیلی ساده است . خواستم کاری بکنم تا به مردم بفهمانم که بیش از آنکه صاحب افکار زیبا باشند ، صاحب پا هستند ! بسیاری از این آدمها در این آسمانخراش این را از یاد برده اند . اگر مثل من روزی صد تا کفش واکس بزنند ، شاید به یاد بیاورند که پای آدمی روی زمین است و نه در ابرها
در بیابان های ری» پسر جوانی به نام نصیر»، به سودای تجارت، قدم در راه گذاشته بود، اما همه سرمایهاش را به باد داده و تنها یک خورجین خالی و شتری برایش مانده بود که در نیمه راه، شتر نیز به دست راهزنی ناجوانمرد، به یغما رفت
نصیر» که سرمایه خود را از دست داده است، پای پیاده راه ری» در پیش می گیرد، غافل از اینکه شب، کمینگاه هزار خطر است. گرگی در بیابان به او حمله می کند و نصیر از ترس به خاک می افتد، اما نصرت چوپان» نصیر را از چنگال مرگ می رهاند و از او خواهش می کند به جبران محبتش خواهرزاده بیمارش یعنی گلاب» را به حکیمی در ری برساند. نصیر به ناچار می پذیرد و خروس خوان به را ه می افتد و شب هنگام به کاروان سرای امیرعلاء» می رسد.
نصیر، حکیمی می یابد و گلاب را به او می سپارد و در میان مسافران دوست قدیمی اش مسعود» را میبیند و در حجره او ساکن می شود. در آنجا علی ابوالحسن خرقانی» را می یابد؛ طلبهای جوان از دیار نیشابور» که به توصیه استادش پراکنده سفر می کرد تا به مقصدش برسد. اما وقتی علی ابوالحسن به خواب می رود، نصیر در بقچه طلبه، رقعه ای به خط قاضی القضات» نیشابور پیدا می کند که حاکمان ولایات را به تکریم صاحب رقعه سفارش می کرد؛ با این اتفاق فکری به ذهنش می رسد و وسوسه می شود تا در پاسخ سرزنش های پدرش ادعا کند که در یک سال گذشته به تحصیل علوم پرداخته و اکنون طلبهای شایسته و محترم است
آیا نعیم بزاز» ادعای پسر ناخلفش را خواهد پذیرفت؟
آیا نصیر نزد اهالی ری پذیرفته خواهد شد؟
کل داستان را در فایل صوتی بشنوید.